او كوتاه قد و سياه چهره و بد قيافه بود، اما سيرتى زيبا و قلبى نورانى و فكرى بلند و روحى سرشار از عشق به الله داشت . نام او سعد بود ولى به خاطر سياه پوستى ، او را سعد الاسود (سعد سياه ) مى خواندند. او را به سن و سال جوانى رسيد و مشتاق ازدواج بود، ولى بخاطر آنكه مستضعف بود، و قيافه و شكل و شمايل نداشت ، كسى به او زن نمى داد، او به حضور پيامبر(ص ) آمد و در اين باره با آن حضرت صحبت كرد. پيامبر(ص ) فرمود: از جانب من به خانه ((عمروبن وهب )) برو و به او بگو پيامبر(ص ) دختر شما را به ازدواج من در آورده است . سعد به خانه عمروبن وهب آمد و پيام پيامبر(ص ) را به او ابلاغ كرد. ابن وهب به او اعتنا نكرد و با كمال بى احترامى او را از خانه اش راند، ولى دختر او كه دوشيزه اى زيبا و فهميده بود، از جريان اطلاع يافت و .......